کتاب ماه نیکو - چه کسی پنیر مرا جا به جا کرد - روز هجدهم

قسمت قبلی را خوندین ؟

خلاصه داستان :

هو دوباره متوجه شد که آنچه از آن وحشت داشته هرگز به آن بدی که تجسم میکرده نبوده. به خودش گفت : وحشتی که اجازه می دهی در ذهنت شکل بگیره بدتر از آن وضعیتی است که واقعا وجود داره. او قبلا آنقدر از پیدا نکردن پنیر تازه وحشت داشت که حتی دلش نمیخواست دنبالش بره. ولی از اون لحظه که سفر خودش را شروع کرده بود آنقدر در راهروها پنیر پیدا کرده بود که باعث بشه به جلو حرکت کنه. حالا انتظار داشت پنیر بیشتری پیدا کنه و همین به آینده چشم داشتن، برایش هیجان انگیز بود. 

افکار قدیمیش با ابرهای دلهره و ترس هاش پوشیده شده بود. او عادت داشت فکر کن که پنیر کافی ندارد، و یا تا آن زمان که می خواد پنیر نخواهد داشت. اما از وقتی که ایستگاه پنیر "پ" را ترک کرده بود، این افکار عوض شده بودند. قبلا باور داشت که پنیر هرگز نباید جابه جا بشه، و فکر می کرد تغییر مسئله خوبی نیست. اما حالا فهمیده بود که تغییر و تحول طبیعیه، چه انتظار آن را داشته باشی، چه نداشته باشی. 

تغییر و تحول فقط درصورتی تو را غافلگیر می کنه که انتظارش را نداشته باشی و از آن استقبال نکنی.

وقتی متوجه شد باورهایش عوض شده، ایستاد و روی دیوار نوشت :

باورهای قدیمی تو را به سوی پنیر جدید هدایت نمی کنند.

تفکر در داستان :

ذهن ما همیشه بد بینانه ترین حالت ها و بدترین اتفاقات را تجسم میکنه. اگر بخوایم بهش گوش بدیم هیچ کاری نباید بکنیم چون هر کاری ممکنه ما را نابود کنه و از بین بریم. خیلی وقت ها شده که یکی از عزیزانمون دیر میکنه و تلفنش را جواب نمیده، توی این شرایط ذهن ما به بدترین جاها میره و بدترین اتفاقات را پیش بینی میکنه و وقتی که اون فرد تماس میگیره میبینیم که هیچ کدوم از اون اتفاقات و پیش بینی هایی که ذهن ما کرده درست نبوده و همه چی خیلی خیلی بهتر از اون چیزی هستش که اون به ما نشون میداده. پس باید همیشه حواسمون بهش باشه و گولش را نخوریم. شرایط به اون بدی که اون نشون میده نیست. وقتی داریم به سمت اهداف و خواسته هامون میریم ذهنمون میگه بری نابودی... بری میمیری ... . اما خیلی وقتا شده ما رفتیم و دیدیم که نه تنها اتفاق بدی نیفتاده بلکه همه چی خیلی خیلی خوب پیش رفته و ما از رسیدن به خواسته مون کلی لذت به دست آوردیم. پس حواشمون بهش باشه. 

اینم یادمون باشه که ما برای تغییر زندگی و شرایطمون اول باید فکرها و باورهامون را تغییر بدیم. اگر اونارو تغییر ندیم هیچی تغییر نمیکنه. اما اگر بتونیم افکار قدیمی را تغییر بدیم و افکار جدید و قدرتموند را جایگزینش کنیم مبینیم که چقدر سرعت رشد و پیشرفتمون زیاد میشه. 

شما چقدر روی تغییر افکار و باورهاتون زمان میذارید ؟ سال جدید برنامه ای برای تغییر باورهاتون دارید ؟

جهان، جهان تغییره. هیچ چیزی ثابت نیست. حتی زمین با این عزمت و بزرگیش هم داره حرکت میکنه. حتی کوچک ترین ذره هام در حال تغییر و حرکت هستند. پس ما به عنوان یک انسان، قدرتمندترین مخلوق خداوند، نباید انتظار داشته باشیم که همه چی ثابت باشه. باید خودمون تغییر کنیم قبل از اینکه مجبور به تغیییر بشیم. باید به استقبال تغییر بریم.

سال جدیدتون پر از تغییرات خوووب 

ادامه دارد ...

با هم کتاب بخونیم