کتاب ماه نیکو - چه کسی پنیر مرا جا به جا کرد - روز چهارم

یک کم کتاب بخونیم

خلاصه داستان :

هم و هو وقتی می بینند پنیرشان نیست هر کدام عکس العمل خاصی از خودشان نشان می دهند. هم داد و فریاد می کند، گله شکایت می کند اما هو نمی خواست صدای هم را بشنود، دلش نمی خواست آنچه را می بیند باور کند و دوست داشت خودش را به ندیدن و نشنیدن بزند. ولی هم غر می زد و شکایت می کرد که این عادلانه نیست ! چرا باید این اتفاق بیفتد ؟ آدم کوچولوها عکس العمل خوبی نسبت به این اتفاق نشان ندادند. با اینکه به نظر از موش ها باهوش تر بودند اما رفتارشان خیلی بچه گانه است. البته رفتارشان تا حدی قابل درک است. چون گنیر برای هر کدام از اون ها معنای خاصی داشت. برای هو پنیر به معنای امنیت بود، او می خواست روزی خانواده ای صمیمی و گرم داشته باشد و در کلبه ای دنج زندگی کند. برای هم اما به این معنی بود که با یک پنیر بزرگ مسئول و سرپرست دیگران باشد و خانه ای بزرگ بر بلندای تپه داشته باشد...

تفکر در داستان :

هر کدام از ما وقتی با تغییری در زندگی مان مواجه می شویم عکس العمل خاصی نشان می دهیم. البته بخشی از این عکس العمل به خاطر شخصیت و نحوه تفکر ما و بخشی دیگر به خاطر جایگاه پنیر در زندگی ما می باشد. بعضی افراد مثل هم داد و بیداد می کنند و این اتفاق را بی عدالتی می دانند، برخی مثل هو همه چیز را نادیده می گیرند و نمی خواهند چیزی بشنوند. برخی هم مثل اسنیف و اسکری سریع به دنبال پنیر جدید می روند. برای هر کدام از ما این پنیر می تواند پول، کار، قدرت، عشق، دوست، سلامتی و یا هر چیز دیگری باشد. پنیر برای شما چه مفهومی دارد ؟

با هم کتاب بخونیم