logo
سوالات پیش از خرید نیکولند
سوالات پرتکرار

سلام به روی ماهت

جواب سوالات رو میتونی اینجا پیدا کنی

اگر نبود میتونی بهمون زنگ بزنی، خوشحال میشیم صدای زیبات رو بشنویم

کالاهای موردنظرت رو به سبدخریدت اضافه کن، شماره موبایلت رو وارد کن، نوع ارسالت رو انتخاب کن، آدرست رو وارد کن، نحوه پرداختت رو انتخاب کن، بعد از تکمیل خرید و پرداخت، ازطرف سایت نیکولند برات پیامک ثبت سفارش میاد.

هزینه ارسال با پست پیشتاز به سراسر ایران 45000 تومان

هزینه ارسال با پیک فقط مخصوص تهران 59000 تومان

اگر پست رو انتخاب کردی، دو تا شش روزکاری بعد از ثبت سفارش بسته به دستت میرسه.

و اگر پیک رو انتخاب کردی، در زمان انتخابی خودت بسته به دستت میرسه.

جواب سوالتو پیدا نکردی؟

بهمون زنگ بزن

44167250 - 021

magnifier
Loading...

کتاب ماه نیکو - چه کسی پنیر مرا جا به جا کرد - روز چهاردهم

سه شنبه ۲۴ بهمن ۱۳۹۶ ساعت ۱۹:۲۵:۵۸
کتاب ماه نیکو - چه کسی پنیر مرا جا به جا کرد - روز چهاردهم

 

تو روز بارونی یک لیوان چای با یک کتاب میچسبه wink

 

خلاصه داستان :

هو به راهروی تاریک نگاه کرد و ترس را در دلش حس کرد. چه چیزی پیش رو داشت ؟ آیا خالی بود ؟ یا بدتر، آیا خطراتی در کمین بود ؟ او تمام اتفاقات وحشتناکی را که ممکن بود برایش پیش بیاید مجسم کرد و خودش را تا حد مرگ ترساند. بعد به خودش خندید. فهمید ترس هایش دارند اوضاع را وخیم تر می کنند. پس کاری را کرد که اگر نمی ترسید، انجام می داد و در مسیر جدید شروع به حرکت کرد.

هوهنوز متوجه نشده بود که آنچه را باعث تقویت روحش میشد پیدا کرده است. او گذشته را رها می کرد و به آنچه پیش رو داشت اطمینان می کرد، حتی اگر دقیقا نمی دانست چه در پیش رو دارد.و از زندگی اش بیشتر و بیشتر لذت می برد. از خود پرسید : " چرا انقدر احساس خوبی دارم ؟ هیچ پنیری ندارم و نمی دانم به کجا می روم."

طولی نکشید که دلیل حس خوبش را فهمید. ایستاد و روی دیوار نوشت :

وقتی بر تَرست غلبه می کنی، احساس آزادی می کنی.

 

تفکر در داستان :

همیشه وقتی میخوایم یک کاری را انجام بدیم که جدیده یا مثلا یه تغییری توی روند زندگی مون بدیم، با خودمون فکر می کنیم میگیم نکنه اینجوری بشه ؟ نکنه اصلا نشه ؟ بعد کلی برای خودمون تصورات وحشتناک و اتفاقات بد را تجسم می کنیم و وحشت زده و غمگین می شیم و می ترسیم که اون راه را شروع کنیم. واقعا چرا انقدر ذهن ما بد بینه ؟! چرا همیشه بدترین اتفاقات ممکن را تصور میکنه ؟! جالبش اینه وقتی به گذشته نگاه می کنیم، میبینیم اون اتفاقات بدی که قبلا تصور کرده بودیم و فکر می کردیم میفتن هیچوقت نیفتادن. اینا فقط برای اینه که ما را متوقف کنه. شاید برای اینه که جهان میخواد اونایی که واقعا اهل عمل هستن را جدا کنه. جهان و خدای ما عاشق شجاعت است. از آدم هایی که با شجاعت و جسارت میرن تو دل ترس هاشون خوشش میاد. کلی حال میکنه و میگه دمت گرم. بهتر کاری رو انجام بدیم که اگر نمی ترسیدیم انجام میدادیم.

یکی از مسائلی که همیشه آدم را آزار میده کارهایی هست که توی گذشته انجام داده و یا اینکه انجام نداده. بعضیا غصه میخورن که چرا یه کارایی را انجام دادن و بعضیا هم غصه میخورن که جرا یه کارایی را انجام ندادن. اما یادمون باشه که گذشته، دیگه گذشته هر چی بوده خوب یا بد، باید رهاش کرد. هر چی بوده تویی را ساخته که الان هستی. پس خوب بوده. باید رها کنیمش و بریم به سمت آینده. باید بریم جلو با اینکه نمیدونیم چی میشه. هیچ کسی نمیدونه قراره چه اتفاقی بیفته. اما باید ایمان داشته باشیم که هراتفاقی هم بیفته بهترین اتفاق است.وقتی اینجوری فکر کنیم روی ترسهامون پا گذاشتیم و وقتی روی ترس هامون پا میذاریم و جلو میریم احساس خوبی پیدا می کنیم. احساس رهایی، احساس آزادی ...

شما وقتی به ترس هاتون غلبه می کنید چه احساسی پیدا میکنید ؟

 

ادامه دارد ...

 

heartبا هم کتاب بخونیم heart

 

مطالعه کتاب چه کسی پنیر مرا جا به جا کرد ؟ از اسپنسر جانسون در مورد تغییرات زندگی و نحوه برخورد با آن

نظرات chat تعداد:صفر عدد


نیکولندی جان با ثبت نظر میتونی امتیاز دریافت کنی

Loading...
نمایش بیشتر
Some text some message..